کاشِس مارسلوس کِلِی جونیور که بعدها نام خود را به محمد علی تغییر داد، یکی از بزرگترین ورزشکاران دورانها به شمار میرود. او که در ایران به نام “محمدعلی کلی” معروف است، بسیاری از عناوین مهم زمان خود را به دست آورد و در تمام زندگی ورزشی خود، تنها ۵ بار شکست خورد. اما آیا شهرت او فقط به دلیل بوکس است؟ بدون شک محمدعلی کلی یک انسان عادی نبود. هوش سرشار او در کلیه اعمالش در زندگی چه در ورزش و چه خارج از آن بارها به اثبات رسید. با وجود اینکه دبیرستان را با زحمت و ارفاق به پایان برد و هرگز نمرات درسی درخشانی نداشت، اما اثبات کرد که بین هوش و نتایج تحصیلی، لزوما ارتباط مستقیم وجود ندارد. کسی که بیل کلینتون رییس جمهور آمریکا در مورد او گفت: محمد علی را برای خیلی چیزها ستودند اما فکر کنم کمتر کسی او را به علت هوش سرشارش ستایش کرده است. کسی که مایا آنجلو، شاعر نامدار جهان در مورد اشعار محمد علی گفته: به عنوان یک شاعر، دوستشان دارم. اگر اسمش روی آن اشعار نبود، ممکن بود از آنها استفاده کنم!
در این نوشتهء کوتاه، به بخشی از شخصیت محمدعلی کلی میپردازم که کمتر در صفحات فارسی به آن اشاره شده است: محمد علی کلی، به عنوان شاعر
◄ نوشته مهدی محجوب
محمد علی کلی، مانند هر ابرقهرمان دیگر، وجوه گوناگونی دارد. بوکسور، تازهمسلمان، فعال سیاسی، سلبریتی ضدّجنگ و… اما آنچه کمتر در مورد آن آگاهی عمومی وجود دارد، وجه شاعرانگی اوست. ابیات فیالبداههای وجود دارد که محمد علی کلی برعلیه حریفانش، گاه داخل رینگ میخواند. اشعار کوتاهی که او در مصاحبههایش قرائت میرد، بخاطر قافیهها و واژههای طنز و استعارههایی که در این اشعار بکار میرفت قابل توجه بودند. خطابههایی گاه بسیار قدرتمند و شایسته احترام، مانند خطابه سال ۱۹۷۲ که در آن خود را یک زندانی سیاه در شورش زندان آتیکا تشبیه کرده بود.زندان آتیکا در ایالت نیویورک، مکانی بود که صدها زندانی اقلیت قومیتی در اعتراض به شکنجه و آزار طولانی، شورش کردند، اما با حمله پلیس (که زندانیان و گروگانها را با هم به گلوله بست) و متعاقب آن شکنجه بعد از مهار شورش روبرو شدند. بعضی معتقدند اشعار او به وِرسهای رپ شباهت دارند و گروهی آنها را رجزخوانی میدانند.
محمد علی در بسیاری از کنفرانسهای خبری خود، با اشعارش مجلس را به هم میریخت، بعضی از افراد را به خنده میانداخت و تعدادی را نیز خشمگین میکرد. خودش زمانی گفت: “گاهی کمی غمگین میشوم، چون میتوانم ببینم حرفهایم بعضی از مردم را ناراحت کرده است. اما من عمدا قصد آسیب به کسی را نداشتهام، مبالغه، مثل طناببازی، بخشی از شغل من بوده است.” محمدعلی میتوانست یک رابرت فراست در لباس ربدوشامبر بوکس یا یک مایا آنجلو با کمربند قهرمانی باشد. اشعار او به جنبش بیت (جنبشی جامعهگریز که در دهه ۵۰ در آمریکا شکل گرفت) شباهت زیادی داشت. جامعه و حکومتی که محمدعلی را خشمگین میکرد، گاهی انعکاسش را در اشعار او نشان میداد و گاه با رفتارهایی مثل انداختن مدال المپیکش به رودخانه اوهایو در اعتراض به برخورد نژادپرستانه. حرکتی که باعث شد مایکل بارچ شاعر آمریکایی شعری در موردش بسراید: “آنها میگویند طلایشان خالص است، و من میگویم کثیف است، نشان بردگیشان را به رودخانه انداختم…”.
سونیا سانچز شاعر آمریکایی در یک هایکو (نوعی شعر کوتاه با ریشه ژاپنی) در مورد محمد علی سروده:
بخاطر عشقت به مردم، آینه را رها میکنی/ چون مردم فکر میکنند این مرد همیشه در حال نگاه کردن به آینه است / تا انعکاس خودش را ببیند / اما انعکاس واقعیاش را از مردم میگیرد.
سانچز معتقد است این مساله، یعنی توجه به مردم، در اشعار محمد علی نیز مشخص است: روزی پسرهای دوقلوی ۲٫۵ سالهام را به دیدنش بردم. او گفت به رینگ بیایند و او را بزنند، و بعد خود را به زمین انداخت. شاعرانگی واقعی این مرد، این حرکاتش بود، نه شاعرانگی بدنش که در مسابقه معلوم میشد، بلکه شاعرانگی انسانیت و روحیهاش. او هرگز از چیزی نمیترسید.
■ من دارو را هم مریض میکنم!
کلی که از ۱۲ سالگی بوکس را شروع کرده بود، تنها شش سال بعد در هجده سالگی، قهرمان المپیک بود. گفته میشود اولین بار توان شاعری خود را در همان زمان به رخ کشید، به ریتم شعر دقت کنید:
To make America the greatest is my goal
So I beat the Russian and I beat the Pole
And for the USA won the medal of gold
The Greeks said you’re better than the Cassius of old
We like your name, we like your game
So make Rome your home if you will
I said I appreciate your kind hospitality
But the USA is my country still
Cause they’re waiting to welcome me in Louisville
مولفههای ابیات مدرن و آزاد در شعر بالا دیده میشود. در خط ۵-۶ شعر، ریتم/قافیه داخلی وجود دارد، در خط هفتم، قالب ریتم/قافیه انتهایی شکسته میشود. در بند دوم شعر، خط اضافهای وجود دارد و طول مصرعها و تعداد سیلابها به هم میریزد. برای شاعری شوخطبع در سن هجده سالگی که هرگز تحصیلات خاصی نداشته، بسیار شعر خوبی است. گفته میشود ممکن است محمد علی کلی قبل از سرودن این اشعار، در نوجوانی تحت تاثیر رپ بوده است. یکی از به یاد ماندنی ترین اشعار کلی، قطعهای بسیار ریتمیک و محکم است:
“با تمساح کشتی گرفتم / با نهنگ دست به یقه شدم / به آذرخش دستبند زدم / رعد و برق رو زندانی کردم
میدونید که من بد هستم!
همین هفته پیش / یک صخره رو به قتل رسوندم/ یک سنگ رو زخمی کردم / آجری رو راهی بیمارستان کردم /
میخوام بگم: اونقدر بدم که دارو رو هم مریض میکنم!”
یکی از معروف ترین رجزخوانیهای محمد علی کلی، در مقابل رقیب معروفش، جورج فورمن بود.
شناوره مثل پروانه، نیش میزنه مثل زنبور
دستاش نمیتونه بزنه، وقتی چشماش هستن کور!
چرا رقیبانش نمیتوانستند جواب او را بدهند؟ پاسخ ساده است، چون توانش را نداشتند و محمد علی کلی بسیار بزرگ و محبوب بود. سالها بعد، جورج فورمن در مورد محمد علی گفته: من بهتر از کسی میتوانم او را شرح دهم، زیبا بود، راستش را بخواهید، او به هنر تعلق داشت، شاعرانگی داشت. همه را با هم داشت و در رینگ، نیرویی داشت که هرگز ندیدم. او بزرگترین بوکسور تاریخ نیست، بزرگترین انسانی است که دیدهام. این دقیقا همان نیرویی است که جو فریزر نیز بعد از شکست از کلی، به آن اشاره کرده است:”پسر، من مشتهایی بهش میزدم که دیوار شهر رو پایین میآورد… خدایا خدایا….اون خیلی بزرگه”.
محمد علی، به نامی که خطابش میکردند حساس بود. او زمانی گفت: کاسیوس کلی، اسم بردگی من است. من انتخابش نکردهام و آنرا نمیخواهم. من محمد علی هستم. یک نام آزاد. به معنای محبوب خدا. و اصرار دارم که مردم وقتی با من، و درباره من حرف میزنند همین نام را بکار ببرند. او وقتی شنید رقیب مسابقهاش ارنی تِرل از بکار بردن نام اسلامی او خودداری میکند بسیار خشمگین شد و حین در هم کوبیدن او در رینگ، فریاد زد: اسم من چیه احمق؟ اسم من چیه؟… او قبل شروع این مبارزه هم ارنی ترل را “عمو تام”، کنایه از سیاههای تابع سفیدپوستان خطاب کرد. بسیاری از اشعار محمد علی، از دل این این نوع خشم بیرون آمد. شعری چنین، بر علیه ارنی ترل:
I predict that Terrell
will catch hell
at the sound of the bell
Now I’m not sayin’ this just to be funny
but I’m fightin’ Ernie because he needs the money
اما پیش از تغییر نام نیز علاقه او به شعر مشخص بود. وقتی تنها ۲۰ سال داشت و هنوز نام کاسیوس (کاشِس) کلی را به دوش میکشید، این شعر با قافیههای جالب را سرود:
Everyone knew when I stepped in town
I was the greatest fighter around
A lot of people called me a clown
But I am the one who called the round
The people came to see a great fight
But all I did was put out the light
Never put your money against Cassius Clay
For you will never have a lucky Day
در این سالها کاسیوس (کاشِس) کلی جوان، همچنان از شعر برای هجو رقبایش استفاده میکرد. خیلی زود بخاطر این جملات و حاضرجواب بودن، و با وام گرفتن از شهر زادگاهش، به او لقب “لبِ لوییویل“ را دادند. او دو سال بعد در مورد رقیب نامدارش، سانی لستون که بعدها دوبار بر او چیره شد سرود:
Now Clay swings with a right, what a beautiful swing
And the punch raises the Bear clear out of the ring
Liston is still rising, and the ref wears a frown
For he can’t start counting ’til Sonny comes down
Now Liston disappears from view. The crowd is getting frantic
But our radar stations have picked him up. He’s somewhere over the Atlantic
Who would have thought when they came to the fight
That they’d witness the launching of a human satellite
Yes, the crowd did not dream when they lay down their money
That they would see a total eclipse of the Sonny
شاید به جهت همین قافیهها بود که آدرین ماتجکا، شاعر آفریقاییتبار آمریکا و کاندیدای جایزه پولیتزر در مورد اشعار محمد علی گفت:
قافیه های پیاپی و باورنکردنی محمد علی! و آنجا که ضدقافیه عمل می کند، متون مورد استفاده در رپ را به یاد ما میآورد. وقتی اولین بار اشعار او به گوشم خورد و به شنیدن ادامه دادم، برایم جالب بود که چگونه “هویت شخصی” خود را با اشعار بیان میکند. این نوعی از رپ با سبک براگادوسیو است. وقتی چیزی میگوید مثل: “این بچه یکی از چپ میخوره / این بچه یکی از راست میخوره / ولی اگر یکبار بزندت، شب رو بیرونی!” چنین شعری برای من شگفتانگیز است، از لحاظ اشغال کردن اتمسفر اطراف برای خودت و ایجاد یک هویت فردی.
او در سال ۱۹۶۲ علیه حریفش آرچی مور که ۱۸۰ مسابقه بیشکست را پشت سر گذاشته بود وعده داد که در چهار راند او را شکست خواهد داد، و گفت آمده تا “نقشهء بازنشستگی او را به وی بدهد!” و اینگونه سرود:
Archie’s been living off the fat of the land
I’m here to give him his pension plan
When you come to the fight don’t block the door
‘Cause you’ll all go home after round four
او به وعدهاش عمل کرد و مور را در راند چهارم ناک اوت کرد. سپس در سال بعد، اینبار علیه هنری کوپر، بازی روانی خود را با شعر آغاز کرد و وعده دار که او را در راند پنجم ناک اوت خواهد کرد!
If Cooper gives me jive
I’ll stop him in five
If he gives me more
I’ll stop him in four
اینبار البته بخت با او یاری نکرد و در این مسابقه غیررسمی شکست خورد. وی در مورد این بازی جملهء قصاری دارد: “مشت کوپر فقط من را نلرزاند، اجداد من در آفریقا را هم لرزاند!” او بعدها انتقام این شکست را از کوپر گرفت، کوپر در مصاحبهای گفت: “علی، زود یاد میگیرد…”. محمد علی کلی همچنان تقریبا در تمام مسابقاتش، به هجو کردن و رجزخوانی با زبان شعر ادامه داد. جدا از اشعار معروفش علیه جو فریزر، تک بیت جالبی هم در سال ۱۹۸۰ علیه لری هولمز -معروف به ایستون قاتل- سرود که با اشاره به استقامت و سرعت خودش، به او توصیه کرد حق بیمهاش را افزایش دهد! اگرچه محمد علی نهایتا در ۳۸ سالگی این مسابقه را باخت:
I got speed and endurance
You’d better increase your insurance
بعضی از اشعار رزمی کلی، بیش از شاعرانه بودن، بیرحمانه ولی در عین حال بسیار محبوبند. مثل بخشی که با تغییراتی اندک، در چند شعر مختلف خود به کار برد، و امروزه نوعی از ضربالمثل در فرهنگ عامه تبدیل شده است، چون پروانه شناور باش، و چون زنبور نیش بزن، دستها آنچه را که چشمها نتوانند ببینند، نمیتواند بزنند:
Float like a butterfly, sting like a bee
The hands can’t hit what the eyes can’t see
در کنایه زدن به افراد با قالب شعر، ذرهای عقبنشینی نمیکرد، مثل زمانی که گفته میشد رقیبش سانی لیستون، سن خود را کمتر از آنچه هست عنوان میکند شعر زیر را سرود:
You’re forty years old if you’re a day
and you don’t belong in the ring with Cassius Clay
سانی لیستون در رینگ و پس از باختن به محمدعلی هم از رجزخوانی شعرگونه او بینصیب نماند: صداتو ببر / من بزرگترینم / دنیا رو لرزوندم / زیباترین موجود زنده تا امروزم / من پادشاه جهانم….
شاید اولین شعر غیر ورزشی محمد علی کلی، بعد از این سالها و در پی خودداریاش از رفتن به جنگ ویتنام سروده شد، و به سادگی گفت به جنگ ویتکونگها نمیرود چون از آنها بدی ندیده است:
They ain’t done me no wrong
So I ain’t got no fight
With them Vietcong!
ویتنامیها مرا از درخت آویزن نکردهاند، سگهایشان را به جانم نینداختهاند، مرا کاکاسیاه صدا نکردهاند، ملیت مرا ندزدیدهاند، پدرم را نکشتهاند و به مادرم تجاوز نکردهاند…:
My conscience won’t let me go shoot my brother,
or some darker people,
or some poor hungry people in the mud
for big powerful America
And shoot them for what?
They never called me nigger,
they never lynched me,
they didn’t put no dogs on me,
they didn’t rob me of my nationality,
rape and kill my mother and father.
Shoot them for what?
How can I shoot them poor people?
Just take me to jail!
پس از آن حتی از حضور در رقابتهای بوکس به مدت ۵ سال محروم شد و گواهینامه بوکسش نیز به حالت تعلیق درآمد، البته مدتی بعد این محکومیت به ۳ سال کاهش پیدا کرد. دادگاه محمد علی را به جرم فرار از خدمت زیر پرچم به پنج سال زندان محکوم کرده بود ولی با پرداخت مبلغ ضمانت به زندان نرفت، اما فعالیت جدی بوکس نیز انجام نداد و بیشتر در مجامع سیاسی و رسانهای حاضر میشد و البته همچنان مخالفینش را با شمشیر کلام آهنگینش مینواخت: “من آمریکا هستم، من بخشی هستم که شما نمیشناسید، اما به من عادت کن: سیاه، با اعتماد به نفس، مغرور، اسم من مال تو نیست، مذهبم مال تو نیست، اهدافم، متعلق به خودم است، به من عادت کن…”
در سال ۱۹۷۵ مسابقهای انتقامی با جو فریزر در مانیل فیلیپین برگزار کرد و پیروز شد. قبل از مسابقه به رسم همیشه شعر سرود:
It will be a killa
And a chilla
And a thrilla
When I get the gorilla
In Manila!
سپس در سال ۱۹۷۴ آمادهء مبارزهء معروفش با جورج فورمن معروف به “غرش در جنگل” شد که در زئیر آفریقا برگزار میشد. مسلما اینجا نیز کلی از شعرگویی علیه رقیب دست برنداشت! “فکر کردید دنیا بعد استعفای نیکسون شوکه شد؟ صبر کن تا من به پشت فورمن شلاق بزنم. الان منو میبینی، الان دیگه نمیبینی! جورج فکر میکنه میتونه، اما من میدونم که نمیتونه! “اگرچه بعد از شکست دادن فورمن در تعریف از قدرتش این تشبیه خلاق را به کار برد: “فورمن جوری مشت میزنه انگار هیزم شکن داره درختو قطع میکنه””
محمد علی کلی از بعد از چهل سالگی، و حدود سی و چهار سال درگیر بیماری پارکینسون بود، اگرچه تمام زندگیاش تحت تاثیر این بیماری قرار گرفته بود، اما هرازگاهی گوشههایی از سخنوری خود را نشان میداد تا سلامت خود را اثبات کند. “من بیست هزار تا مشت خوردم، اما میلیونها درآمد داشتم. شاید یواش حرف بزنم، اما مغزم رو به راهه.”. این بیماری ذره ذره او را از نظر فیزیکی ضعیفتر کرد و سرانجام منجر به مرگ او شد.
■ زندان آتیکا، شعر شورش: بگذار بخاطر سیاه بودن بمیرم
یکی از جدیترین و احساسیترین قطعات شعر محمد علی کلی، بعد از واقعهء شورش زندان آتیکا در سال ۱۹۷۱ سروده شد. قطعهای که به زیباترین شکل ممکن، توان این نابغه را در شاعری نشان میدهد. قطعهای که هم جسم شعر را دارد و هم جان شعر. در زندان آتیکا زندانیان عموما سیاهپوست یا اقلیتهای قومی مهاجر، برای مدتهای طولانی در این زندان شکنجه میشدند و کسی به اعتراضات و نامهنگاریهای آنان پاسخ نمیداد. دولت برای هر زندانی روزی ۶۳ سنت بودجه غذایی تعیین کرده بود و زندانیان اکثرا گرسنه بودند، اقلام مورد نیاز بسیار کم بود به نحوی که به هر فرد در طول ماه، یک دستمال توالت میرسید و یکبار در هفته حمام حق حمام داشتند، اجازه نگارش نامه بویژه برای زندانیان لاتین وجود نداشت.
سرانجام کاسه صبر زندانیان لبریز شد و بخش عمدهای از زندان به اشغال آن درآمد و ۴۰ کارمند زندان گروگان گرفته شدند. باوجود گفتگوها بین میانجیها و زندانیان، بدلیل کارشکنی مقامات دولتی، مذاکره شکست خورد و دستور حمله به زندان داده شد. در این حمله مامورین با بیرحمی حتی گروگانها را نیز همراه تعدادی از زندانیان کشتند، و شروع به شکنجهء باقیمانده زندانیان کردند. محمد علی کلی در شعر زندان آتیکا، از زبان یک زندانی سیاه خیالی جملاتی را بیان میکند، وقتی پلیس به او تنها ۱۰ دقیقه وقت برای تسلیمشدن داده است:
بهتر از هر آنچه میبینم / مرگ حین مبارزه برای آزادیست / چه پایانی از این بهتر؟
یقین بهتر از آن است که در بستر/ در حالیکه ناخوش هستم / تا زمان مرگم به سر ببرم
بهتر از آن است که با دعا و اعتراف / یا در چنگال بیماری / به آرامی تلف شوم
بهتر از یک حمله قلبی است / یا کمبود دارو / بگذار برای سیاه بودنم بمیرم
بهتر از رفتن / ایستادن اینجا مقابل دشمن است / شیرینترین مرگیست که میشناسم
بهتر از لکهء خونینی است / روی بزرگراهی که درآن افتادهام / زخمی از خرده پارهء شیشههای پرت شده
فراخواندن مرگ بهتر است / تا مردن همچون بیزبانی دیگر / قربانی خاموشی در زاغه
بهتر است از پوسیدن در این زندان / اگر انتخابی برایم وجود دارد / من را همینجا در این نقطه بکشید
برای ما بهتر است که بمیریم / تا اینکه عموتام (کنایه از تسلیمشدن سیاهان) صلح بیاورد و زندهماندنی دروغین
اینطور بهتره که من حقیقتم را بگویم / در حالیکه خواهان راستیام میمیرم / در حالیکه هنوز جوانم
اکنون بهتر از بعد است / حالا که ترس مرگ رفته است / دیدن طلوعی دیگر مهم نیست
■ کلمات قصار
در روزگاری که توییتر وجود نداشت تا برای رساندن پیام مجبور به ایجاز و مختصرگویی باشد، محمد علی با شاعرانهترین جملات و عبارات آهنگین و در عین حال خشنترین آنها، همه را شگفتزده میکرد. خودش نیز در این مورد گفته است: من ممکن است به زبان انگلیسی سلیس صبحت نکنم، اما به شما جملات خردمندانه میگویم:
• اگر خواب دیدی که من رو زدی، بهتره بیدار بشی و معذرت بخوای!
• من باید تمبر پستی میشدم، تنها راهی که بشه منو لیس زد (کنایه از زمین زدن در مسابقه).
• “سایهزدن” تمرینی در بوکس است که بوکسور به حریف فرضی ضربه میزند. محمد علی کلی در مورد حریف مبارزهاش، جورج فورمن جملهء معروفی دارد: ” من تمرین سایهزنی جورج فومن رو دیدم، سایه برنده شد!”
• بعد از ممانعت از رفتن به جنگ ویتنام که منجر به از دست دادن عناوین ورزشی، جریمه نقدی، محرومیت و همچنین حکم بدوی پنج سال زندان برایش شد، جملهء معروفی گفت: “من مشکلی با ویت کنگ ها ندارم، هیچ ویتنامی تا حالا من رو “کاکاسیاه” صدا نکرده”.
• آدمی که تو ۵۰ سالگی همونجوری دنیا رو ببینه که تو ۲۰ سالگی میدیده، ۳۰ سال از عمرشو حروم کرده
• چرا از من میخواهند یونیفورم بپوشم، ۱۰۰۰۰ مایل از خونه دور بشم و بمب بندازم روی سر مردمی با پوست قهوهای، در حالیکه در شهرم، لوییویل، با مردمی که “سیاه” خطابشون میکنند مثل سگ رفتار میشه؟
• سکوت طلاست، وقتی جواب خوبی نداری.
• تنها خطای من اینه که بزرگی واقعی خودم رو درک نمیکنم
• اگر میشه از نان کپکزده پنیسیلین بیرون کشید، حتمن از شما هم یه چیزی در میاد!
• این یه حرفهست. علف رشد میکنه، پرندهها پرواز میکنند، امواج شنها را جابجا میکنند، و من مشت میزنم
• بوکس یعنی یه عالمه سفیدپوست، دوتا سیاهپوست رو که همدیگر رو میزنند تماشا میکنند، چیزهای لذتبخش تری از زدن مردم وجود داره.
• رفاقت را در مدرسه یاد نمیگیرید، اما اگر یاد نگیریدش، یعنی هیچ چیز یاد نگرفتید.
• سوپرمن، به کمربند ایمنی نیاز نداره!
• وقتی به اندازهء من بزرگ باشید، فروتن ماندن سخته.
• جوری میزنمش که برای سر کردن کلاه، از پاشنهکش کفش استفاده کنه!
• جو فریزر اونقدر بدریخته که باید صورتشو به اداره حیات وحش آمریکا هدیه کنه.
• برای صعود، کوهستان پیش رو مزاحم شما نیست، سنگریزه داخل کفشتان مزاحم است.
• حقیقت، بامزهترین جوک دنیاست.
• اونقدر سریعم که دیشب چراغ اتاقم تو هتل رو خاموش کردم، و قبل از تاریک شدن اتاق توی تخت بودم!
• خروس فقط وقتی نور رو میبینه صداش در میاد. بندازیدش تو تاریکی و دیگه نمیخونه. من نور رو دیدم، و دارم میخونم.
◄ نوشته مهدی محجوب